آب
دلم اندازه هزار سال گرفته شب سنگینیه هم هخوابیدن سکوت سنگینی حاکمه و جز صدای کلیک های من صدای دیگه ای نیست آسمون کم کم داره روشن میشه میخوام قبل از تموم شدن شب برم حموم و یک عشقبازیه جانانه با آب بکنم همیشه آب بازی برام ارام بخش بوده
دلم اندازه هزار سال گرفته شب سنگینیه هم هخوابیدن سکوت سنگینی حاکمه و جز صدای کلیک های من صدای دیگه ای نیست آسمون کم کم داره روشن میشه میخوام قبل از تموم شدن شب برم حموم و یک عشقبازیه جانانه با آب بکنم همیشه آب بازی برام ارام بخش بوده
اردیبهشت ماهی پراز خاطره های آشنایی منه .خاطراتی که جای پاشون رو به سادگی توی ذهن من ...چشمای من میتونی پیدا کنی و منم با مضمضه کردنشون هنوزم میتونم سرخیه لپهامو حس کنم سی و پنج سالمه اما هنوزم بزرگ نشدم هنوزم دزدکی شوکولات مبخورمو پازل درست میکنم هنوزم توی دلم آرزو میکنم که ای کاش امروز خانم معلم نیاد من کی میخوام آدم بشم؟ .
می خوام قهر رو در آغوشت گریه کنم آرامش روبا مالیدن به خورد سینه هایم بدی تا عمق قلبم نفوذ کنه می خوام تمامی خواهش رو با لبهات تو همه تنم زمزمه کنی.اوج التماس روتو نگاه خیست ببینم. و باتو تا آخر یکی شدن غم و شادی بیامیزم بیا ببوسم منو تا آشتی کنین..........
تو هنوزم نمی دونی وقتی من قهرم چیکار باید بکنی ؟ آخه پس کی از واحد هایی که پاس کردی استفاده می خوای بکنی آقای دکتر؟؟؟؟؟؟؟
ظهری بهاری........... یک متر در دو متر جا روی پتو.....................انباریه نیمه تاریک........من خستخ از خوندن کتاب .....چرتی نه چندان عمیق ......صدای پای تو............. در آوردن کفشات ..........دراز کشدنت پیش منو لغزیدن من میان بازوانت.................بوی تن تو بوی تن من...............اینجا بهشت دنیاست...
نمیدونم این چندومین شب خونینی بود که با هم گذروندیم اما دیشب خون بستر و خون دل بلغمه ای ساخته بوذند شور........شیرین...................آرامبخش................وچه بسیار تلخ
دلم هوای طپش های قلبمو کرده وقتی تو جاده خلوت نزدیک قبرستون داشتیم با سرعت سی کیلومتر در ساعت عشق بازی می کردیم اما این پسر شیطون داد میزنه ...............................................من جیش دارم